اشعاری از دکتر ماندانا زندیان (1)
ماندانا زندیان ماندانا زندیان

 

دکتر ماندانا زندیان (1351)
دکتر ماندانا زندیان، شاعر و نویسنده، زاده‌ی 7 فروردین 1351 در شهر اصفهان و دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی پزشکی در ایران اند.
آثار:
نگاه آبی
هزارتوی سکوت
در قلب من درختی‌ است
طلوع از مغرب (جمع‌آوری و تنظیم ترانه‌ های زویا زاکاریان)

به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل
اگر مراد نیابم، به قدر وسع بکوشم!
سعدی

• وقتی زیر آوار انقلاب و جنگ و تبعید
• به انتهای خودت می ‌رسی

• و هر چه آب،

• از سرِ بال‌های سنگی‌ات می‌گذرد،

• دست‌ هایت را برمی ‌داری

• و زبان مادری ‌ات را

• و گیسوانت را

• (که جرم شان تماشای آفتاب بود)

• و کودکی‌ ات را

• (که آسمان همه‌ی خاطره‌ هایش
• وصله می‌خواست)

• همه را برمی ‌داری

• و می ‌روی.

• کابوس جوانی‌ات در خواب راه می ‌رود
• و از لبه‌ های سکوتت
• سقوط می‌کند.

• خرداد می‌ میرد

• و سینه‌ ی تابستان
• هجده بار تیرباران می‌ شود.

• سایه‌ ی میان‌سالی ‌ات

• در گوشه و کنار ماهور نوستالژی
• کش می‌آید

• و بی گذرنامه

• از مرز خبرهای روز
• رد می‌شود:

- روزنامه‌ها
• به دیوار اوین سنجاق می‌شوند.

• جنین‌های سقط شده

• در پارک ملت علف می کِشند.

• کودکان عراقی

• در اصطکاک نفت و دموکراسی
• منفجر می‌شوند.

• زنان افغان

• متمدن و بی‌حجاب کتک می‌خورند،

• و اسرائیل و فلسطین

• برای خودسوزیِ «آتش بس»
• کف می‌زنند!

• تو پیر می‌شوی

• و یاد می‌گیری

• مثل قاصدک

• در هوای غربت پرسه زنی

• دلتنگی‌هایت را دَم کنی

• و با یک لبخند پلاسیده

• در تیتر اول روزنامه‌های صبح

• مات شوی . . .

• و همین . . .

• نه !
• نه، این سرانجام تو نیست.

• راهی به این درازی آمده‌ای
• که بگویی دیوار نمی‌خواهی
• و کوتاه هم نمی‌آیی.

• آسمان، اقیانوس آرام را

• پشت قدم‌هایت پاشیده است

• و چمدانت

• هنوز بوی دماوند می‌دهد.

• تو باز می‌گردی

• و خاطرات خانه را صیقل می‌دهی.

• تو باز می‌گردی

• و تیتر درشت روزنامه‌های صبح می‌شوی.

• تو باز می‌گردی

• ـ آزادی !


November 8th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان